سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
افق دور




ای خاک

ای میزبان تن مادرم

خستگی هایش را به تو می سپارم

ای خاک ای میزبان تن مادرم

بی قراری اش را به تو می سپارم

ای خاک ای خانه تاریک تن مادرم

بی خوابی هایش را به تو می سپارم

ای خاک ای هماره تنهایی

بی تابی اش را به تو می سپارم

ای خدا

ای انتهای همه وجود ها

ای ابتدای هستی من

ای خدا ای سرآغاز رویش دوباره تن

ای خدا

به بارانی ترین شب مادرم

به تنهایی اش سوگند

تنهایش نگذار

آرام بخواب مادرم

آرام تر از همیشه

آرام بخواب مادرم

من بی قرار نبودنت خواهم ماند

مادرم بخواب

 




موضوع مطلب :
دوشنبه 89/12/9 :: 12:58 صبح ::  نویسنده : افق

با نام آفریدگار عشق

به تماشا سوگند

و به آغاز کلام

و به پرواز کبوتر در شب

سلام به مهربان ترین ها  برای شروع دوباره کمی دیر شد ولی اینبار با کوله باری از زیبایی ها وبلاگم را به روز می کنم .




موضوع مطلب :
سه شنبه 89/11/5 :: 7:57 عصر ::  نویسنده : افق
mohamad


موضوع مطلب :
یکشنبه 88/3/10 :: 12:26 عصر ::  نویسنده : افق

سید محمد پسر زیبای کلبه عاشقونه خانومی و آقایی در 24 فروردین 1388 ساعت 9 صبح به دنیا آمد.

 

پسر بابا




موضوع مطلب :
پنج شنبه 88/2/3 :: 9:0 صبح ::  نویسنده : افق

تقصیر من نبود، که شعرم بهانه بود

تقویم خاطرات قدیمم بهانه بود

آن شب اگر به خدا آه تو نبود

برف کویر شهر عجب بی بهانه بود

دیگر نگو به احترام کلام تو مانده ام

شعرت برای آن شب شعرم بهانه بود

تسبیح یادگار تو در جانماز ماند

آن پاره های عکس تو تنها بهانه بود

حوا نبود آنکه تو را بر زمین نهاد

این سیب از برای تو آدم بهانه بود

شادی برای کوچه من سهم ساده ایست

حافظ برای فاتحه هایم بهانه بود

دیدی برای رفتن من گریه می کنی؟

این شعر هم برای حضورت بهانه بود




موضوع مطلب :
پنج شنبه 88/1/20 :: 10:14 صبح ::  نویسنده : افق

امشب دوباره عکس تو را پاره می کنم

تقویمهای خاطره را پاره می کنم

باور نکن تو و دیوانه ام بخوان

تسبیح یادگار تو را پاره می کنم

از خاطرت ببر که مرا خواب دیده ای

تعبیر خوابهای تو را پاره می کنم

آن یک غزل که تهش بود غم مخور

با فاتحه برای خودم پاره می کنم

آن نامه ای که نوشتی ندادی بخوانمش

من در خیال و درد خودم پاره می کنم

یک شعر می نویسم و با دستخط تو

در روبروی چشم خودت پاره می کنم

مادر برای خوبی من نذر می کند

من نسخه های درد تو را پاره می کنم

امشب اگر خدا به دلم سر زند قسم

این شعر را برای ابد پاره می کنم

تا صبح سر زند همه را چشب می زنم

یک شب دوباره عکس تو را پاره می کنم




موضوع مطلب :
پنج شنبه 88/1/20 :: 10:12 صبح ::  نویسنده : افق

دلم برای تپیدن گرفته است امشب

پرنده درد پریدن گرفته است امشب

دوباره کوچه پر از واژه های بارانیست

 وپای خسته دویدن گرفته است امشب

مسافر انتهای سفر، ابتدای بودن توست

بیا که شوق رسیدن گرفته است امشب

چنان ترانه پرواز و آسمان خواندی

که کرم ذوق تنیدن گرفته است امشب

قفس برای افق یک سکوت بارانیست

بیا که ابر رهیدن گرفته است امشب

عصا به آب فرو کن که رد شویم از شک

که نیل شوق دریدن گرفته است امشب

بخوان به نام غزلهای ناب تنهایی

که شعر حال شنیدن گرفته است امشب




موضوع مطلب :
پنج شنبه 88/1/20 :: 10:8 صبح ::  نویسنده : افق

تویی که شهره شهری به عشق ورزیدن

تویی که دیده نیالوده ای به بد دیدن

تویی نهایت پاکی ، تویی پر از باور

و یاد داده مرا روزگار کم دیدن

سپیدی قفس عاشقان به ما آموخت

به روی هر چه بدی هست ناب خندیدن

به مهره مهره دریایی دعا سوگند

که سخت بود مرا التهاب فهمیدن

سپار خاطر خود را به خاطرات قشنگ

    که در طریقت ما کافریست رنجیدن




موضوع مطلب :
پنج شنبه 88/1/20 :: 10:6 صبح ::  نویسنده : افق